صفیه مدرس، همسر شهید مهدی باکری که ۴ سال در کنار او زندگی کرده برایمان از آقا مهدی می‌گوید و روزهایی که اگرچه کم، برای او بسیار مغتنم بوده و تا آخر عمر لحظه‌ای از آنها را فراموش نخواهد کرد.

همسر شهید باکری

همشهری آنلاین- فرناز ایزدبین: مهندس مهدی باکری مدتی شهردار ارومیه بود اما با آغاز جنگ به جبهه رفت و هنگامی که فرماندهی لشکر عاشورای تبریز را برعهده داشت در عملیات بدر سال ۶۲ به شهادت رسید. امروز بیست و پنجم اسفند 39 سال از جاودانه شدنش می گذرد. صفیه مدرس، همسر شهید مهدی باکری که ۴سال در کنار او زندگی کرده برایمان از آقا مهدی می‌گوید و روزهایی که اگر چه کم بود اما برای او بسیار مغتنم بوده و تا آخر عمر لحظه‌ای را فراموش نخواهد کرد.

او به روزهای زندگی با این فرمانده اشاره می‌کند و می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب در کلاس‌های آموزش اسلحه و کمیته فرهنگی و امدادگری شرکت کردم و بعد هم در جهاد فعالیت داشتم و همان جا با خانواده شهید باکری آشنا شدم. خواستگاری ما با شروع جنگ تحمیلی در مهرماه سال۵۹ همزمان بود که توسط یکی از دوستان مشترکمان شکل گرفت. ما در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بودیم و اعتقادات ما مسئولیت‌هایی بر گردن ما گذاشته بود. در همان ۱۹سالگی اما براساس باورها و عقایدم دوست داشتم همسری مومن و معتقد به مکتب اسلامی داشته باشم که خوشبختانه با او آشنا شدم. از صحبت‌هایی که از ایشان شنیده بودم فهمیدم که همان مرد موردنظر من است.»

کلت کمری؛ مهریه عروس باکری!

مهریه همسر شهید باکری منحصربه‌فرد و جالب است. خودش می‌گوید: «وقتی با آقامهدی درباره مهریه صحبت کردیم خدا شاهد است همان چیزی که آقامهدی مطرح کرد مدنظر من هم بود اما اجازه دادم که اول ایشان نظرشان را بدهند. وقتی آقامهدی گفت: با یک جلد کلام‌الله مجید و کلت کمری من راضی هستی؟ گفتم: آقا مهدی باور کنید در ذهن من هم همین بود. این به مشترکات عقیدتی ما برمی‌گشت». زندگی این دو با جنگ شروع شد البته جنگ تحمیلی! گرچه شهید باکری بیشتر در جبهه بود اما همان روزهایی هم که به خانه می‌آمد با خودش عشق و محبتی وصف‌ناپذیر به همراه می‌آورد؛ «آقامهدی بیشتر در جنگ بودند و کمتر ایشان را می‌دیدم. خب گرفتاری‌هایش خیلی زیاد بود. به‌خاطر همین دیر به دیر به خانه می‌آمد اما پایش را داخل خانه نگذاشته، بگوبخندها شروع می‌شد. خانه کوچکی داشتیم؛ که کسی در طبقه پایین‌اش زندگی می‌کرد. حواسمان نبود و گاهی صدای خنده‌ها پایین هم می‌رفت. یک‌بار همسایه پایینی را که دیدم، گفت به خدا خیلی آرزو دارم یک‌بار آقامهدی که می‌آید، لای در خانه‌تان باز باشد ببینم شما زن و شوهر چه می‌گویید که این همه صدای خنده‌تان می‌آید!» شهید باکری به بیت‌المال حساس بود تا جایی که حتی اجازه نمی‌داد با خودکار محل کارش یک کلمه هم نوشته شود.

بازخوانی خاطرات همسر شهید مهدی باکری در سالروز شهادتش | تا به خانه می‌رسید، بگوبخندها شروع می‌شد | ماجرای لیست خرید خانه شهید باکری و خودکار بیت المال

با خودکار بیت المال ننویس!

همسر شهید در این رابطه به خاطره‌ای اشاره می‌کند: «یک روز خاطرم هست به او گفتم در راه بازگشت، کمی کاهو و سبزی بخر. گفت من ذهنم خیلی مشغول است و کار زیادی دارم، یک جایی بنویس که یادم نرود. داشتم جیب‌هایش را خالی می‌کردم که یک دفترچه کوچک و یک خودکار دیدم. برداشتم که بنویسم چه چیزهایی باید بخرد، دیدم یک‌دفعه گفت: ننویسی‌ها. احساس کردم عصبانی است. کمی گیج شده بودم. گفت: این متعلق به بیت‌المال است؛ چیزی ننویسی. اعتراض کردم که کتاب که نمی‌خواهم بنویسم؛ یکی، دو قلم جنس است. با تحکم گفت: نه!». مدرس در ادامه از برنامه هفتگی شهید اینگونه می‌گوید: «آقامهدی یک برنامه منظم برای خودشان داشتند و آن خواندن کتاب‌های شهید مطهری و برنامه شانزده‌گانه امام بود که می‌خواستیم در زندگی پیاده کنیم. چند ماه پس ازآغاز زندگی مشترک به جنوب رفتیم و در کنارش بودم. نه‌تنها من؛ امثال من هم در چند کیلومتری پشت جبهه منتظر همسران‌شان بودند. اکثرا جوان بودند؛ یا تازه ازدواج کرده یا باردار بودند و یا بچه کوچک داشتند و همه در انتظار شهدا همراهی می‌کردند. اگر این زنان در کنار همسرانشان همفکری و همراهی و کمک نمی‌کردند اینها با آرامش نمی‌توانستد در خط مقدس مقاومت کنند. همه ملت ایران مقابل این دشمن ایستاده بودند اما نقش زن‌ها بیشتر بود.»

کد خبر 839315

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha